پوریاپوریا، تا این لحظه: 16 سال و 10 ماه و 3 روز سن داره
پارساپارسا، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 30 روز سن داره

پوریا و پارسا

برای عشقم

. همسر خوبم  به ذهنم سپرده ام که غیر از تو به کسی فکر نکنم، به چشمانم یاد داده ام که جز تو نبیند و در روز پدر هدیه ام برای تو قلبی است که تا ابد می تپد.   همسر عزیزم یک شاخه گل ، یک دنیا مهربانی ، به تو که هم گلی و هم مهربانی . روز پدر مبارک   تبریک به کسی که نمی دانم از بزرگی اش بگویم یا مردانگی، سخاوت، سکوت، مهربانی و... بسیار سخت است . وقـتـی کـه خـدا شهـی چــو حـیـدر دارد حـــق دارد اگــر کــعـبـــه تـــرک بــــردارد بـــا ایــنــکـه صــفــای کـعــبــه بــالاسـت ولـــی... ایـــوان نـجـف صفـای دیـگر دارد ...
23 ارديبهشت 1393

گذرزمان

برای پوریای عزیزم اول از همه برایت آرزومندم که عاشق شوی  و اگر هستی کسی هم به تو عشق بورزد، و اگر اینگونه نیست، تنهائیت کوتاه باشد ، و پس از تنهائیت، نفرت از کسی نیابی. آرزومندم که اینگونه پیش نیاید، اما اگر پیش آمد، بدانی چگونه به دور از ناامیدی زندگی کنی. برایت همچنان آرزو دارم دوستانی داشته باشی، از جمله دوستان بد و ناپایدار، برخی نادوست، و برخی دوستدار که دستکم یکی در میانشان بی تردید مورد اعتمادت باشد. و چون زندگی بدین گونه است برایت آرزومندم که دشمن نیز داشته باشی، ...
20 ارديبهشت 1393

ماه کوچولوی ما

فندق مامان روزه شد   دوستت دارم اما نه به اندازه ی بارون چون یه روز بند میاد دوستت دارم اما نه به اندازه ی برف چون یه روز آب می شه دوستت دارم اما نه به اندازه ی گل چون یه روز پژمرده می شه دوستت دارم به اندازه ی یه دنیا چون هیچ وقت تموم نمی شه   گنجشک مامان  این روزها خیلی بلا شدی یه دست وپایی میزنی وقتی سینه خیزی مثل اینکه داری شنامیکنی به نظرم خیال چهاردست وپارفتن نداری کم کم داری واسه پاگرفتن تلاش میکنی ازدندون هم که ماشالله خبری نیس البته لثه های نازت یه کم  التهاب دارن میدونم اذیت میشی انگشتای نازتومیبری تودهنت گاهی هم مخصوصاوقتی عصبانی میشی سرتوم...
14 ارديبهشت 1393

کوچولوهای شیطون بلای من

سلام به همه دوستای وبلاگی امیدوارم همه دوست جوونی ها مثل ما همیشه به تفریح وگردش باشن نوبتی هم که باشه نوبت داداش بزرگه اس ازدست این شازدمون یه روز تعطیل نمیشه بشیبنیم توخونه تا صبح چشم بازکنه میخوادبره گردش و باغ وماشین سواری تا شب هم نشده خیال برگشت نداریم خوبه پسرم بااین همه شیطونی وشلوغ بازی ازدرس ومدرسه وزبان غافل نیس ماشالله. پسرکم الان دیگه ترم  زبانه هم سطح پنجم ابتدایی آفرین پسرباهوشم مامان بهت افتخارمیکنه یه کم هم درمورد پارسا کوچولو جوون واستون بگه دیگه کم کم این نی نی آروم ما هم داره مثل داداشی بلا میشه اینقدرکه عاشق تفریحه موقع رسیدن خونه سیل اشکهاش جاری میشه به شدت بغلی شده وتا ازکنارش ردمیشی شروع میک...
6 ارديبهشت 1393

شکرت خدا

نمیدونم چرا وقتی حس میکنم توی ذهنم درک کردم چیزی رو برای روی کاغذ آوردنش واژه هارو کم میبینم انگار واژه ها کمند و من درمانده برای بیان اینروزا چیزایی رو میبینم  و درک میکنم که گاهی اشک شوق به دیده مینشانم وگاهی با حس نو شدن  لبخند به زندگی می بازم بیتفاوت شدن و فکر نکردن به آنچه آزارت میدهد یکی از راههایی هستش که  میتونی لحظه یی آرامش به خود هدیه کنی نوید روزای خوب رو دادن قشنگه ولی ایمان به روزای خوب داشتن قشنگتره ته ته دلم  ایمان دارم روزای خوبی پیش و رو دارم روزایی که فرصت فکر کردن به حالا رو ازم میگیره ...
1 ارديبهشت 1393

روزت مبارک مامان عزیزم

 نیمه شب طی شد به هنگام سحر   یاد او آمد دوباره در سرم  نغمه ی لالاییِ شیرین او خاطرات و یاد عشقِ مادر م عطر مادر پر شده در خانه ام مهد غمها آن رفیق بی کلک او که وصف عشقِ بی آلایشش میرود از خانه تا اوج فلک با غم و با غصه ها هم بسترم از همان روزی که مادر پرکشید کوه غمها شد هم آغوش دلم قلب من مینای ماتم را چشید میخواهم با اشکهایم گلی بپرورم به رنگ خون دل و به قامت هزاران دریغ و آه و در روز تولدت بر مزارت گذارم  در این روز آهم را بنگر و دریغم را شاهد باش ، هنوز باور ندارم که تو رفته ای ؛ هنوز دست احساس تو را حس م...
1 ارديبهشت 1393
1